پسوند تکواژی است که در آخر واژه میآید و معمولاً معنا و گروه دستوری آن را تغییر میدهد. برای مثال حرف ک با اضافه شدن به پایان واژهای مانند دختر یا پسر، معناهای تصغیر، تحبیب و ... را به آن میافزاید.
پسوندها با اضافه شدن به به پایان کلمات، آنها را از حالت ساده به مشتق یا مرکب تبدیل میکنند و اغلب نوع دستوری واژه و معنای آن را نیز تغییر میدهند؛ مثلاً، گاه اسم را تبدیل به صفت میکند.
همانطوری که میدانیم؛ وندها، بسته به اینکه در ابتدا، میانه یا پایان واژه یا تکواژی اضافه شوند، پیشوند، میانوند و پسوند نامیده میشوند. ما دراین مقاله قصد داریم، پسوندهای زبان فارسی را با مثالهایی برای شما شرح دهیم.
پرکاربردترین پسوندها در زبان فارسی
مند، ور، گین، ناک، زار، ستان، ار، ترین، دان، سان، کده، گار
کارمند، پیشهور، غمگین، دردناک، گندمزار، دلستان، دستار، بزرگترین، آتشدان، دیوسان، میکده، آفریدگار
لطفا در ادامه این مقاله به جزییات مهمی درباره این پسودها دقت کنید؛
مبتدی به نظر نرس!
تایپ ۲ انگشتی و ۴ انگشتی مبتدی و کُنده. تایپ دهانگشتی رو آسون ولی حرفهای یاد بگیر.
شروعِ رایگانِ آموزش تایپ دهانگشتیو
این پسوند با ضمه و به شکل u خوانده میشود. اغلب در معناهای نسبت، معرفه، تحقیر، تصغیر و تحبیب به کار میرود. ممکن است پسوند و را بیشتر در زبان گفتار (و در بعضی لهجهها) شنیده باشید.
ریشو، اخمو، هندو، یارو، پسرو، دخترو، شکمو
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
حافظ
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ور
این پسوند به دو شکل وَر و وُر تلفظ میشود که هریک میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد.
الف) در معنای بجاآورنده و متصلکننده
پیلهور، تاجور، جانور، بارور، پهناور، هنرور، سرور
پوشیده تاج و تخت سراپای من ازآنک
سیدحسن غزنوی
چون تخت پایدارم و چون تاج سرورم
ب) وُر در ترکیب واژگانی با معنای دارندگی و اتصاف
رنجور، مزدور، گنجور، دستور
نکته: بعضی دستورها ور را در اصل با حرکت فتحه دانستهاند که به مرور زمان در بعضی کلمات تبدیل به ضمه شده است.
وار
وار در معناهای زیر، صفت و قید میسازد و چون صفتها اغلب با اسم مشترک هستند، اسم نیز به حساب میآیند.
الف) در معنای دارندگی
امیدوار، عیالوار
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
دیوان اشعار، حافظ
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند.
ب) در معنای شایستگی
شاهوار، سزاوار
ج) در معنای همانندی
بهشتوار، پلنگوار، دیوانهوار، استوار، رهوار
آن درختان اندر آن مانند حوران بهشت
قطران تبریزی
از زمرد جامه وز یاقوت و مرجان گوشوار
د) برای نسبت و اتصاف
بزرگوارا از دست گوهر افشانت
ظهیر فاریابی
همیشه کار زمین و زمان گهر چین است
نکته: گاه با افزودن ه بیان حرکت میتوان از این ترکیبها، اسم ساخت.
گاهواره، ماهواره، دستواره، سوگواره
سار
پسوند سار از وندهایی است که خود در معناهای مستقلی چون نامی برای چند نوع پرنده به کار میرود؛ اما میتواند به عنوان پسوند و در نقش اسم یا صفت هم به کار برود.
الف) برای مشابهت
دیوساری کز سفاهت در قدم دارد قعود
اثیرالدین اخسیکتی
اژدهایی کز مهابت در زفر دارد زفیر
از این پیش بیحرز مدح تو بودم
مسعود سعد سلمان
چو آسیمه هوشی و دیوانهساری
ب) برای کثرت در مکان
کوهسار، شاخسار، چشمهسار
دیر زی کز مدیح تو خواندن
سوزنی سمرقندی
آب حیات است چسمهسار لسانم
یک کوهسار نمره و نخجیر جفتجوی
عمعق
یک مرغزار ناله و افغان مرغزار
ج) در معنای کثرت و انباشتگی
رخسار، شرمسار، خاکسار
از شرار تیغ بودی بادهساران را شراب
امیر معزی
وز طعان رمح بودی خاکساران را طعام
د) در معنی سر
گاوسار، سبکسار، نگونسار، میشسار
یکی تخت را نام بد میشسار
فردوسی
سر میش بودی بر او بر نگار
ه) برای ساختن اسم خاص
برای مثال در ترکیبی مثل رخسار، ه تخصیص اسم را به کلمه افزودهاند و اسم رخساره را ساختهاند.
یارب به که بتوان گفت این نکته که در عالم
حافظ
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
سا و سان
هردوی این پسوندها، ویژه بیان شباهت هستند؛ در کلماتی مانند:
مهسا، درسا
همسان، لالهسان، پیلسان، دیوسان
زار
این پسوند ویژه مکان است و بر انبوهی و فراوانی، همچنین محل رویش گیاهی خاص دلالت میکند. وند زار همواره با اسم ترکیب میشود و اسم مرکب میسازد.
الف) برای نشان دادن محل رویش گیاهی خاص
چمنزار، لالهزار، گلزار، علفزار، گندمزار
ب) برای نشان دادن انبوهی و فراوانی
یونجهزار، شنزار، نمکزار، کارزار، سبزهزار
ستان
ستان مانند زار، از وندها و پسوندهای ویژه مکان است و با اسم ترکیب میشود و اسم مرکب جدیدی میسازد.
بوستان، هنرستان، ترکستان، هندوستان، نخلستان، گلستان، باغستان
پسوند ستان میتواند در معانی زیر هم به کار برود:
الف) ساختن اسم خاص طوایف و اقوام
افغانستان، ترکستان، هندوستان، بلوچستان، کردستان
به نازی قلب ترکستان دریده
نظامی گنجهای
به بوسی دخل خوزستان خریده
نکته: این اسمها قابل جمع بستن نیستند.
ب) ساختن اسمهای عام
گلستان، بوستان، بیمارستان، نگارستان، دبیرستان، شبستان
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
مولوی
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
نکته: این اسمها میتوانند جمع بسته شوند.
بار
پسوند بار، به تنهایی در معنای آنچه با انسان یا وسیله دیگری نیاز به حمل شدن دارد، به کار میرود. همچنین معناهای دیگری مثل میوه، ثمر، وظیفه و فعل باریدن نیز میدهد. بار آنگاه که پسوند واقع میشود و به واژه یا تکواژ دیگری میچسبد در واژههای زیر به کار میرود:
زنگبار، مرواریدبار
سرخرویی ز آب جوی مجوی
سنایی
زانکه زردند اهل دریابار
گهی از جویبار و دشت سوب بوستان آید
لامعی گرگانی
گهی از بوستان و باغ سوی جویبار آید
باره
باره نیز مانند بار هم واژه است و هم معناهای مستقلی دارد، مثل دیواره و حصار، دفعه و بار، حق، اسب. هر زمان باره به اسم بپیوندد، معنای دوست داشتن زیاد چیزی را میدهد و آن را در ترکیبهای زیر به کار میبرند:
زنباره، جامهباره، روسپیباره، ریاضتباره، غلامباره، سخنباره
دلی که عشق ندارد ز سنگ خاره بود
شرف شفروه
چه دولتی بود آن دل که عشقباره بود
نکته: معنای پسوندی بار با باز در ترکیبهایی مثل؛ کبوترباز و گلباز مشترک است.
لاخ
پسوند لاخ، هرگاه با واژه یا تکواژی ترکیب شود، معنای کثرت و مکان میدهد. برای مثال در کلماتی مانند:
سنگلاخ، رشکلاخ، رودلاخ، نمکلاخ
در دیولاخ آز مرا مسکن است و من
خاقانی
خط فنون عقل به مسکن در آورم
کده
این پسوند از پسوندهای مکان است و معنای نگهدارنده و نگهبان را تداعی میکند.
دانشکده، هنرکده، آتشکده، بتکده
فغفور بترسد ز تو در میکده چین
امیر معزی
چیپال بترسد ز تو در ساحل جیحون
نکته: در ترکیبهای تازهتر، اسم معنی نیز با این پسوند ترکیب شده است؛ مانند
غمکده، دشمنکده، دعوتکده
گار
این پسوند اغلب معنای فاعلیت و کنندگی به واژه یا تکواژی که بر سر آن آمده است میدهد، برای مثال در کلمات زیر:
آموزگار، آفریدگار، خداوندگار، کامگار و ...
پسوند گار در زبان فارسی میتواند به سه شیوه به کار رود:
الف) پسوند فاعلی در آخر بن فعل
آفریدگار، پرهیزگار، آموزگار، پرگار، سازگار
ب) پسوند نسبت در آخر اسم
کامگار، یادگار، روزگار
ج) پسوند لیاقت در آخر بن ماضی
ماندگار
نکته: کار هم مانند گار در ترکیبهای اسم مرکب به کار میرود با این تفاوت که کار خود معنای مستقلی دارد و معمولا پسوند شناخته نمیشود.
گر
پسوند گر با پیوستن به واژه، معنی فاعلیت و حرفه و صنعت را میرساند.
الف) پسوند صفت فاعلی و مبالغه
حیلهگر، ستمگر، روشنگر
ب) پسوند صفت شغلی
رفتگر، مسگر، کفشگر، رویگر، شیشهگر، کوزهگر، پیشهگر، خنیاگر، خالیگر
نگذاشت خواهد ایدرش
ناصرخسرو
بر رغم او صورتگرش
گاه
گاه پسوند مکان و زمان است، مانند:
توقفگاه، تعمیرگاه، دانشگاه، آزمایشگاه، صبحگاه، سحرگاه، قرارگاه، پناهگاه، بازداشتگاه، زایشگاه
گان / گانه
این دو پسوند اغلب برای ساخت صفت شمارشی به کار میروند و آن را علامت پسوند و جمع میدانند، مانند:
دهگان، دوگانه، سهگانه، دهگانه
به عطاها بسی تهی کردی
سوزنی سمرقندی
شایگان گنجها یگان و دوگان
البته بعضی ترکیبها صفت نسبی و بیانی و مبهم نیز میسازد. مانند:
مهرگان، بازارگان، خدایگان، جداگانه، چندگانه
ور به نبرد آیدش ستاره بهرام
رودکی
توشه شمشیر او شود به گروگان
نکته: در واژههایی که ه غیرملفوظ، بدل از حرکت است، اگر بخواهیم واژه را با الف و نون جمع ببندیم ه تبدیل به گاف میشود، برای مثال:
خسته + ان = خستگان
نمونههای دیگر:
غمزگان، کشتگان، بچگان، تشنگان، شایگان و ...
گانی
این تکواژ نیز پسوند نسبت است، برای مثال:
خدایگانی
مند
پسوند مَند، به معنای صاحب بودن و دارندگی به تکواژ یا واژهای که بر سر آن میآید، میدهد. واژهای که ساخته میشود اغلب اسمی است که با صفت مشترک است.
دانشمند، برومند، ارجمند، خردمند، مستمندان، هنرمند، سودمند، آرزومند، بهرهمند
نکته: این پسوند را با کلمههای عربی نیز ترکیب کردهاند و کلماتی تازهای ساخته شده که اغلب صفت هستند. مانند:
غیرتمند، ارادتمند و عیالمند
-ُم / اُمین
این دو پسوند، از وندهای صفت شمارشی ترتیبی، صفت پرسشی و صفت مبهم هستند و در ترکیبهای زیر دیده میشوند:
دوم، سوم، چندم، دومین، سومین، دهمین، هزارمین، چندین، کدامین
مان
پسوند مان را میتوانیم در کاربردهای زیر ببینیم:
الف) در آخر صفت
شادمان
ب) در پایان اسم
خانمان، دودمان
ج) پسوند سازنده اسم معنی از بن مضارع
زایمان، سازمان
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
عسجدی
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
د) پسوند سازنده اسم ذات از بن ماضی
ساختمان
نکته: مان در زبان پهلوی به معنای شادی است و در ترکیبهای جدیدتر در معنای نژاد و خانه نیز آمده است.
وش / فش
این پسوند معنای مثل و مانند را به واژه یا تکواژی که بر سر آن میآید، میدهد. اغلب برای ساخت صفت به کار میرود ولی ترکیبات آن با اسم مشترک است.
حوروش، پریوش، شیروش، ماهوش، عیاروش، رستموش
در جشن آسمانوش تو ریخته به ناز
انوری
ساقی ماهروی تو در ساغر آفتاب
نکته: سیاوش از این نوع و جنس ترکیب نیست و اسمی است که معنای مستقل دارد.
وند
وند پسوند نسبت است و واژگانی مانند ترکیبهای زیر از آن ساخته شده است.
پیشوند، پسوند، فولادوند، آذروند، دماوند، نهاوند، الوند، باوند، خویشاوند
بنام خداوند جان آفرین
سعدی
حکیم سخن در زبان آفرین
نکته: وند در فارسی باستان به معنای دارنده بوده است.
دیس / دیسه
این پسوند شباهت و هممانندی را میرساند، به اسم میپیوندد و اسم مرکب میسازد.
تاقدیس، ناودیس، تندیسه، حوردیس
نگارند تندیس او گر به کوه
دقیقی
ز سنگ وقارش شود که ستوه
دان
دان پسوند جا و مکان است و ظرفیت را میرساند، به اسم میپیوندد و اسم مرکب میسازد.
آتشدان، قلمدان، مرغدان، نمکدان، گلدان، سرمهدان
گین
پسوند مبالغه است و صفت میسازد.
خشمگین، شرمگین، غمگین، آزرمگین
ترا دلخوش از حشمت خوبرویی
جامی
چه دانی غم و درد اندوهگینان
نکته: پسوند گین معنی آلودگی و در برداشتن و انباشتگی به واژه یا تکواژی که بر سر آن میآید، میدهد.
نا
این پسوند به ترتیب زیر از صفت، اسم میسازد.
تنگ + نا = تنگنا
فراخنا، درازنا
نده
پسوند فاعلی است و به بن مضارع فعل میپیوندد.
دونده، خورنده، جوینده، یابنده، پذیرنده، سازنده، بازنده، کوشنده، گوینده
ناک
پسوند اتصاف و دارندگی و شدت است.
خشمناک، دردناک، غمناک، شرمناک، اسفناک، ترسناک، اندیشناک، فرحناک
بان
معنای نگهبان و حافظ و صاحب را میرساند.
فیلبان، باغبان، بوستانبان، دژبان، گلهبان، ساربان، مهربان، پالیزبان، کشتیبان، پاسبان، دیدهبان، نگهبان
میان مهربانان کی توان گفت
حافظ
که یار ما چنان گفت و چنین کرد
نکته: در بعضی کاربردهای تاریخی ب در بان تبدیل به واو شده است، برای مثال در ترکیبهایی چون ساروان یا پشتیوان.
دان
این پسوند معنای جا، ظرف و محفظه را به واژه یا تکواژی که بر سر آن میآید، میدهد و در ترکیبهای زیر دیده میشود.
قلمدان، چایدان، گلدان، گلابدان، کاهدان، روغندان، آتشدان، خاکدان، چینهدان
از نمکدان دهانت سخنی میگویم
شاه نعمتالله ولی
میکشم خوان کرم میکنم ایثار نمک
نکته: پسوند دان را نباید با بن مضارع دانستن اشتباه گرفت، زیرا آن نیز در ترکیبهای مرکب بسیار دیگری چون؛ غیبدان، سخندان، نکتهدان دیده میشود.
بد
از پسوندهای تاریخی است که امروز کمتر از آن استفاده میشود و معنای محافظ، استاد و نگهدارنده میدهد. تلفظ صحیح آن بَد است اما در زبان گفتار به صورت بُد رایج شده است.
سپهبد، موبد، هیربد
تر / ترین
این دو پسوند به ترتیب صفتهای برتر و برترین هستند و در آخر صفت مطلق میآیند:
بهتر، بهترین، خوشترین، کوچک، کوچکترین
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
حافظ
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
چه
پسوند تصغیر است. به آخر اسم میآید و اسم مصغر میسازد.
طاقچه، کتابچه، باغچه، آلوچه، کوچه
چی
این پسوند از زبان ترکی گرفته شده است و برای نسبت و ساختن صفت فاعلی و صفت شغلی به کار میرود.
توپچی، خوکچی، راپورتچی
نکته: این پسوند اغلب به واژههایی میپیوندد که به یکی از چهار حرف الف، واو، یا، و های بیان حرکت ختم شده باشند، مانند:
تماشاچی، هوچی، انزلیچی، درشگهچی، کلکتهچی، گاریچی
وا
این پسوند که به عنوان پیشوند در معنای باز و گشوده به کار میرود، در جایگاه پسوندی در معنای فاعل و اسم فاعل و صاحب شغل است. وا همواره اسم میسازد و با صفت اشتراکی ندارد:
پیشوا، نانوا
آن عصای حزم و استدلال را
مولوی
چون نداری دیده میکن پیشوا
سیر
سیر در فارسی امروز یک واژه مستقل است و معناهایی چون گیاهی خوردنی، متضاد گرسنگی، رنگهای تند و ... را نیز میدهد. این واژه در مقام پسوند با پیوستن به پایان کلمه معنای کثرت و زیاد بودن میدهد و در معنای پسوندی فقط در دو کلمه زیر دیده میشود.
گرمسیر، سردسیر
-ِش
پسوندی است که معمولا در آخر بن مضارع و گاهی صفت میآید و اسم مصدر میسازد.
خورش، برش، روش، جهش، نرمش، پیدایش
ز پویندگان هر چه بد تیزرو
فردوسی
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
ـِ یا های بیان حرکت
این پسوند با حرف ه نشان داده میشود و آن را های بیان حرکت مینامند و معمولاً در موارد زیر به کار میرود.
الف) ساختن اسم مصدر و اسم آلت با پیوستن به بن مضارع فعل
اسم مصدر: ناله، گریه، پویه، ستیزه
اسم آلت: آویزه، ماله، تابه، گیره
ب) ساختن صفت مفعولی و اسم آلت با پیوستن به بن ماضی
گفته، نوشته، دریده، دیده (چشم)
ج) ساختن صفت و قید با پیوستن به کلمههای مرکب به خصوص به صفتهای شمارشی و مبهم و موصوف آنها
یکشنبه، دو روزه، سه ماهه، چهار ساله، دوباره، هیچکاره، همهکاره
د) پیوستن به اسم برای تشبیه و ساخت یک اسم جدید
دندانه، دهانه، گردنه، گوشه، چشمه، زبانه
ه) برای تصغیر و تحقیر یا معارفه
مرده، بقاله، دختره، پسره
نکته: این کلمات، معمولاً خاص زبان گفتار یا لهجه محلی است.
و) پیوستن به صفت برای تداعی معنای مبالغه
میخواره، خودکامه، بیکاره
ز) پیوستن به صفت بیانی و شمارشی برای ساختن اسم
زرده، سفیده، سبزه، هفته، دهه، سده
ح) پیوستن به یک کلمه بدون تغییر معنا
چهره، کرانه، ریزه
ط) پیوستن به اسم برای ساختن اسم منسوب و ایجاد معنای جدید
روزه، رویه، پشته
الف (آ)
مهمترین کاربرد این پسوند، حضور آن در مناداست. البته کاربردهای دیگری نیز دارد که در ادامه میبینیم:
الف) مبالغه، تاکید، کثرت و دادن بار عاطفی همچون تعجب، تحسین، تاسف
خوشا، شگفتا، دردا، عجبا، دریغا، افغانا
نکته: این پسوند اغلب از صفت و اسم، صوت میسازد
ب) ساختن اسم با پیوستن به پایان صفت
پهنا، درازا، گرما
ز خون گر در و کوه و دریا شود
فردوسی
درازای ما همچو پهنا شود
ج) ساختن صفت فاعلی با پیوستن به آخر بن مضارع
دانا، بینا، زیبا
توانا بود هر که دانا بود
فردوسی
ز دانش دل پیر برنا بود
د) ساختن صفت لیاقت یا مفعولی با پیوستن به برخی از بنهای مضارع
خوان (بنمضارع از خواندن) + ا = خوانا (صفت لیاقت)
ره (بن مضارع از رستن و رهیدن) + ا = رها (صفت مفعولی)
ه) در آخر فعل دعا و جز آن
بادا، مبادا
ار
این پسوند در موارد زیر به کار میرود:
الف) ساختن اسم مصدر با پیوستن به پایان بن ماضی
دیدار، کردار، گفتار، کشتار
نیکویی وی بدان باشد که به آسانی راست از دروغ بازداند در گفتارها و نیکو از زشت بازداند...
کیمیای سعادت، محمد غزالی
ب) ساختن صفت فاعلی با پیوستن به بن ماضی و بن مضارع
خریدار، خواستار، پرستار، برخوردار
عشق آمد کرد بیرون هر که را در خانه دید
نظیری نیشابوری
خود پرستار «نظیری» ماند و دیگر هیچکس
ج) ساختن صفت مفعولی با پیوستن به بن ماضی برخی از فعلها
گرفتار، مردار
نکته: گاهی در پایان بعضی از صفتها نیز میآید.
پدیدار
آسا
این پسوند برای تشبیه به کار میرود و قید میسازد.
برقآسا، غولآسا
یکی جان خواهد آن دریا همه آتش نهنگآسا
مولوی
اگر داری چنین جانی روانش کن روانش کن
اگین (آگین)
پسوند مبالغه است. به اسم میپیوندد و صفت میسازد.
زهرآگین، عطرآگین
محنت و تیمار مشتی کودکان
ملکالشعرا بهار
بر دلم پیکان زهرآگین فکند
روزگارم دست استغنا ببست
آسمانم ریشه مردی بکن
ان
این پسوند در موارد زیر به کار میرود:
الف) در آخر بن مضارع میآید و ساختن صفت فاعلی
لغزان، روان، خواهان
ب) برای بیان نسبت پدری یا نیایی
طاهریان، بابکان، قبادان
گر بدیدی زنده او را، پیش او بستی کمر
ازرقی هروی
بهمن و اسفندیار و اردشیر بابکان
ج) برای ساختن قید زمان
شامگاهان، سحرگاهان، ناگاهان (ناگهان)
ملک ز آرامگه برخاست شادان
خمسه، نظامی
نشاط آغاز کرد از بامدادان
د) برای نسبت مکان و قبیله و ساختن مکان و سرزمین
بیابان، خاوران، گیلان، توران، دیلمان، مغان
ه) برای ساختن اسم مصدر
آینهبندان، حنابندان، شیرینیخوران، عقدکنان، یخبندان
انه
انه در موارد زیر به کار میرود.
الف) ساخت صفت و قید برای بیان تشبیه و نسبت و لیاقت
دیوانه، دلیرانه، شاهانه، مستانه، جسورانه، خردمندانه، مردانه، زنانه، ناشیانه
آوازهات به مستی و رندی بلند شد
وحشی بافقی
افشای آن ز نعره مستانه که بود
ب) ساخت اسم مرکب
صبحانه، عصرانه، انگشتانه
ج) ساختن صفت و قید
ماهانه، روزانه، سالانه
انی
پسوندی گرفته شده از عربی است و برای نسبت به کار میرود.
روحانی، جسمانی، صمدانی، طولانی، نورانی
ـَ ک
بیشتر در موارد زیر به کار میرود.
الف) برای تصغیر
مرغک، شاخک، تشتک
ب) برای تقلیل و تدریج در قید
کمکمک، نرمنرمک، نمنمک
ج) در مورد تقلیل صفت
دلخوشکنک، گولزنک، یتیم شادکنک
د) برای تحقیر و توهین
شاعرک، فیلسوفک، مردک
ه) برای تحبیب و ترحم
دلبرک، طفلک، حیوانک
و) برای تشبیه
عروسک، مخملک، دلبرک، چنگک
ز) برای نسبت
سنگک، دمپختک، ناخنک
ح) برای ساختن اسم آلت از بن مضارع فعل
غلتک
ط) برای ساختن اسم از صفت
سرخک، زردک، دمجنبانک، گرمک
کده
پسوند مکانساز است و به اسم میپیوندد.
میکده، دانشکده، هنرکده، آتشکده
کی
کی پسوندی است که در تداول عامه، صفت و قید میسازد.
یواشکی، زروکی، دزدکی
ی
این پسوند انوع مختلفی دارد. معروفترین آنها عبارت است از:
الف) نشانه نسبت که اغلب صفت است
نشانه نسبت میتواند انواعی داشته باشد:
1- نشانه مکان
تهرانی، شیرازی، اروپایی
2- نشانه تبار و نیا و گاهی نسب به مادر
حسینی، محمودی، رستمی
3- نسبت شغلی
آبی (= آبفروش)، نفتی (= نفت فروش)، نانوایی، بقالی
4- نسبت و فاعلیت
جنگی (جنگاور)، فدایی (فدا شونده)
5- نسبت و اتصاف
هنری (هنرمند)، فدایی (فدا شونده)
6- نسبت و مفعولیت
پرداختی ( پول پرداخت شده)، دریافت، زندانی
7- نسبت و تربیت
دومی، سومی، چندمی، هزارمی
8- نسبت و ساختن اسم آلت
زیرسیگاری، زیرشلواری، دمپایی
9- نسبت و نام رنگ
شیری، یشمی، خاکی، آسمانی
10- نسبت و تشبیه
بادامی (چشم بادامی)، قلمی (خیار قلمی)
11- برای ساختن اسم اداره و سازمان و فروشگاه و امثال آنها
شهرداری، بهداری، مرزبانی، دادگستری
12- ساختن صفت از قید
ناگهانی
13- ساختن صفت دال بر خویشاوندی ناتنی به همراه پسوند نا
ناپدری، نامادری
14- یای مشدد نشانه نسبت در زبان عربی
مکی، هاشمی
نکته: این اسمهای منسوب عربی در فارسی، مخفف و مانندِ یای نسبتِ فارسی تلفظ میشوند.
نکته: در برخی اسمهای مختوم به های بیان حرکت، به جای ی نشانه نسبت گی میآید.
هفتگی، خانگی، جامگی
ب) نشانه مصدر
خوبی، مردی، منی و مایی
ج) نشانه نکره
دختری طوطی داشت...
د) نشانه وحدت
پنیر سیری چند است؟
ه) نشانه لیاقت در آخر مصدرها
دیدنی، گفتنی
و) نشانه قید زمان
عصری کلاس داریم.
آخر عمری گرفتاری شدم.
ز) نشانه تحبیب و تفخیم
نورچشمی، استادی
ح) یای وصفی
یای وصفی، به کمک که و جمله پس از آن، اسم را معرفه میکند. بعد ازی بلافاصله که میآید و فعل بعد از خود را میتواند به صفت تأویل کند.
کتابی که خریدم از سیمین دانشور است.
ین
این پسوند در موارد زیر به کار میرود:
الف) ساخت صفت نسبی با پیوستن به اسم
زر + ین = زرین، سیمین
ب) پیوستن به صفت و ساخت یک صفت جدید
راستین، دروغین، چرکین
نکته: در این حالت، ویژگی و طبقه دستوری کلمه تغییر نمی کند.
ج) پیوستن به قید و ساخت یک صفت جدید
دیرین
د) ساخت صفت برترین
بهین، مهین
ینه
این پسوند مانند ـ ین، پسوند نسبت است و اسم یا قید را به صفت تبدیل میکند.
دیر + ینه = دیرینه
زرینه، سیمینه، پشمینه
نکته: گاهی به صفت و قید نیز میپیوندد.
کمینه
یه (با تشدید روی ی)
این پسوند از ـیه (مشدد) از زبان عربی است و بیشتر در موارد زیر به کار میرود.
الف) در اسم خاص مکان
جلالیه، منیریه، امیریه، ترکیه، روسیه، اقیانوسیه
ب) در اسم سازمانها و موسسات (در گذشته)
نظمیه، بلدیه، مالیه
ج) در اسم فرقهها و سلسلهها
امامیه، زیدیه، اسماعیلیه، نزاریه، زندیه، قاجاریه
د) در اسم اوراق خاص اداری
ابلاغیه، اجراییه، احضاریه، اخطاریه
ه) در اسم انواع ادبی و انواع سخن
هجویه، فخریه، هزلیه، مدحیه
گرایی / انگاری / نگری
برخی از بنهای مضارع فعل، همچون پسوندها به کار میروند، به خصوص بعضی از آنها در ترجمه اصطلاحات فرنگی مختوم به پسوند ist و iste (در انگلیسی و فرانسه). آنها با اضافه شدن یای حاصل مصدری در ترجمه این اصطلاحات، پسوندهایی مثل گرایی، انگاری و نگری و همچنین باور و باوری و خواه و خواهی میسازند:
مادهگرا/ مادهگرایی
عقلگرا/عقلگرایی
خردانگار/ خردانگاری
نیستانگار/ نیستانگاری
رفتارنگر/ رفتارنگری
ساختنگر/ ساختنگری
خردباور / خردباوری
تاریخباور / تاریخباوری
آزادیخواه / آزادیخواهی
جمهوریخواه/ جمهوریخواهی
یک نکته درباره املای پسوندها
پسوندها در املای فارسی،به کلمه میچسبند. مانند:
گرمسیر، کوهسار، دردناک، جسمانی، دلبرک، مستانه، اسماعیلیه و ...
اما ممکن است گاهی به خاطر طولانی شدن کلمه یا سخت نوشته شدن آن با نیم فاصله از کلمه اصلی نوشته شود. مانند:
جمهوریخواه، نکتهدان، انزلیچی، میشسار