نگارش فارسی

آموزش تایپ ده انگشتی
  1. خانه
  2. پایگاه دانش
  3. نگارش فارسی
  4. درست‌نویسی فارسی یا چگونه غلط ننویسیم
  5. حشو چیست و چرا باید از آن پرهیز کرد؟

حشو چیست و چرا باید از آن پرهیز کرد؟

حشو چیست با مثال برای انواع حشو ملیح، حشو متوسط و حشو قبیح

حشو یا زائدنویسی در لغت به معنای انباشتن و مملو کردن است و از منظر زبان‌شناسی، به کلمه یا عبارت زائدی گفته می‌شود که معنای جمله به آن نیاز ندارد و ممکن است تعادل لفظ و معنی را از بین ببرد و حتی با ایجاد اطناب در جمله، گاهی سبب انتقال نادرست معنا می‌شود.

انواع حشو در فارسی

انواع حشو در فارسی

برای آشنایی بیشتر با انواع حشو و دیدن مثال‌ها، لطفا تا پایان این مقاله با ما همراه باشید.

utype_ir

یوتایپ | آموزش تایپ ده‌انگشتی

در اینستاگرام، کلی مطالب آموزشیِ جالب و مفید برایتان داریم 👇

صفحه ما را ببینید
لوگوی یوتایپ

حشو ملیح

حشوی است که بر زیبایی سخن بیفزاید. تنها این نوع حشو است که از صنایع علم بدیع به شمار می‌رود. مانند تکرار عبارت «که از کار برده دست و دلم» در بیت زیر؛

به غیرِ عشق که از کار برده دست و دلم
نمی‌رود دل و دستم به هیچ کارِ دگر

غزلیات، صائب تبریزی

حشو متوسط

حشوی است که بر زیبایی سخن چیزی نیفزاید، امّا آوردنِ آن عیب محسوب نشود؛ مانند عبارت «ای سرو گل‌اندام» در این بیت:

با چنین شکل و شمایل که تو داری باشد
همه کس را به تو ای سروِ گل‌اندام طمع

حشو قبیح

در این نوع حشو، دو کلمه در کنار هم ذکر می‌شوند که یکی دقیقاً هم‌معنای دیگری است. مثل کلمه نهان و مستتر در بیت زیر: 

از بس که بارِ منّتِ تو برتنم نشست
در زیرِ منّتِ تو نهان و مُسَتَترم

نوع دیگری از حشو قبیح آن است که دو واژه درکنار یکدیگر به کار می‌روند که هم‌معنی نیستند؛ امّا معنی یکی از دیگری استنباط می‌شود. مانند عبارت ساعد دست در بیت زیر که از کلمه ساعد، معنای دست دریافت می‌شود.

گفتم هوسِ ساعدِ دستش نکنم
اکنون که به گردنم درآمد چه کنم

[utypepromotecourses]

حشو در میان آثار مترجمان بیشتر به چشم می‌خورد. گاه یک کلمه از زبان مبدأ را با دو کلمه از زبان مقصد جایگزین می‌کنند تا کلامشان رساتر شود. این امر از نظر سبک‌شناسی متن را دچار اشکال می‌کند. مثلاً در بسیاری از موارد، کلماتی مانند به عنوان، انجام، امر، کار، چیز، مسأله، موضوع، نحوه و ... در متن، مفهوم عام و کلی دارند و وجودشان غیر ضروری است و فهم جمله را دشوار می‌کند. در مثال زیر به کلماتی که در قلاب آورده شده دقت کنید. می‌توان آنها را حذف کرد، بدون اینکه به معنا خللی وارد شود.

شرط اساسی در [مسأله] آموزش [امر] تداوم و تمرین است. [کار] تدریس کاری دشوار و شامل فعالیت‌هایی هدفمند است.

نکته: با آن که به کاربردن حشو قبیح در متون پسندیده نیست؛ اما باید توجه داشت که در متون کلاسیک فارسی گاه به ضرورت وزن و قافیه و ایجاد تأکید در متن کاربرد داشته است. 

انواع حشو در زبان فارسی از نظر ساختار

۱- حشو کلمات مهمل

کلماتی مثل قاطی پاتی، چیز میز، غذا مذا، آجیل ماجیل، رخت و پخت، کاغذ ماغذ، پول مول، پول و پله، پت و پهن، کت و کُلُفت، کتاب متاب، کار و بار، خرت و پرت، چرند پرند و مانند آنها کلمات مهمل نامیده می‌شوند و تنها باید در زبان محاوره به کار بروند.

۲- حشو حروف اضافه و ربط

الف) یکی از اشکال حشو، به کار بردن حروف اضافه است که گاهی به جای کسره اضافه میان مضاف و مضاف‌الیه به استفاده می‌شود.

گاهی گونه‌ای [از] عدم تعادل میان جنبه‌های مختلف زندگی به چشم می‌خورد که با انتخاب هدف و برنامه‌ریزی می‌توان آن را ترمیم کرد.

ب) چنانچه خللی در معنا ایجاد نشود؛ در بیشتر مواقع می‌توان حرف اضافه ‌در را پیش از کلمه‌هایی مانند نزد، هنگام، حین، تحت، بین و میان حذف کرد.

[در] میان جمعیت دنبال نشانه‌هایی از بدسلیقگی در لباس پوشیدن می‌گشت.

اتحادیه ابلهان، جان کندل تول

ج) بر روی و بر بالای از دیگر کلماتی هستند که معمولاً به نادرست و با یکدیگر به کار می‌روند و با توجه به معنای آن می‌توان کلمه بر را حذف کرد.

می‌توانیم خودمان را به‌ خاطر عمل یا اظهارنظری سرزنش کنیم، اما نمی‌توانیم خود را به‌خاطر یک احساس سرزنش‌کنیم. کاملاً ساده است: چون ما ابداً هیچ کنترلی [بر] روی احساساتمان نداریم!

هویت، میلان کوندرا

۳- حشو در خطاهای زبانی؛ آنچه که...

به گفته سمیعی گیلانی، یکی از رایج‌ترین خطاهای زبانی، آوردن که پس از کلمه آنچه است. این امر در متون معتبر فارسی دیده نمی‌شود و خطایی است که سبب حشو قبیح در متن می‌شود.

آنچه [که] مردم به‌عنوان یک راز، پنهان نگه می‌دارند، عمومی‌ترین، عادی‌ترین و غالب‌ترین چیز است.

هویت، میلان کوندرا

۴- حشو کلمات مترادف

شاید بتوان این نوع حشو را یکی از پرکاربردترین‌ها دانست که سبب طولانی شدن کلام می‌شود و متن را دچار اشکال می‌کند. تعداد این ترکیب‌ها در زبان فارسی در حال گسترش است. در این بخش به ذکر پرکاربردترین مثال‌ها بسنده کرده‌ایم:

  • آدمک کوچک/ اتاقک کوچک (ک تصغیر نشان کوچکی سوژه است و نیازی به ذکر صفت کوچک نیست)
  • اجازه رخصت/ اجازه مرخصی (رخصت به معنای اجازه است)
  • از قبل پیش‌بینی/ از قبل پیش‌خرید کردن (پیش‌بینی یا پیش‌خرید قطعاً از قبل انجام می‌شود)‌
  • اشتغال به شغل (اشتغال در خودش معنای شغل را دارد)
  • امروزه روز (در این ترکیب هر یک به تنهایی معنای امروز را می‌دهند)
  • اوج قله کوه/ ستیغ کوه (قله و ستیغ، بلندترین نقطه کوه است)
  • با هم هم‌پیمان/ با هم هم‌عقیده/ با هم هم‌سفر بودن (لازم نیست کلمه هم دوباره تکرار شود)
  • بازخوانی مجدد/ بازخوانی دوباره (پیشوند باز، معنی دوباره را در خود دارد)
  • بدعت تازه (بدعت یعنی نوآوری و ذکر قید نو یا تازه ضرورتی ندارد)
  • تاب تحمل (تاب آوردن به معنی تحمل کردن است)
  • تجدید مجدد (تجدید به معنای مجدد است)
  • تحدید حدود (تحدید به معنای محدود کردن است)
  • تفاهم مشترک (تفاهم امری مشترک است)
  • تهویه هوا (تهویه به معنای عوض کردن هواست)
  • جنازه مرده/ جسد مُرده (جنازه و جسد فقط برای مرده به کار می‌رود)
  • حسن خوبی (حسن و خوبی با یکدیگر مترادف هستند)
  • حشو زائد (این دو کلمه با هم مترادف هستند)
  • خاستگاه اولیه (از کلمه خواستگاه مفهوم اولیه استنباط می‌شود)
  • خرمای رطب تازه/ رطب تازه/ خرمای رطب (به خرمای تازه رطب می‌گویند)
  • خصوصیت ویژه (خصوصیت به معنای ویژگی است)
  • درخت تاک/ تاک انگور (به درخت انگور، تاک می‌گویند)
  • درخت نخل خرما (به درخت خرما، نخل می‌گویند)
  • رایحه بوی خوش (رایحه به معنای بوی خوش است)
  • روزنامه‌های روزانه (روزنامه یعنی اخبار روز)
  • روغن چرب (روغن ذاتاً چرب است)
  • زدن ضرب‌المثل (کاربرد زدن زائد است زیرا ضرب در زبان عربی به معنای زدن است)
  • زن کدبانو/ خانم کدبانو/ دختر کدبانو (کدبانو به خانم خانه گفته می‌شود)
  • سرمه چشم/ سرمه دیده/ سرمه بصر (سرمه فقط برای چشم به کار می‌رود)
  • سقوط به پایین/ سقوط به زیر (سقوط به معنای افتادن چیزی از بالا به پایین است؛ بنابراین ذکر قید پایین یا زیر توجیهی ندارد)
  • سن بیست سالگی (کلمه سن در جمله‌ای که کلمه سالگی باشد زائد است)
  • سوابق قبلی/ سابقه قبلی (سابقه مربوط به گذشته است)
  • سیر گردش کار (سیر و گردش یعنی روال و جریان)
  • شاهد زیبارو (شاهد یعنی زیبا رو)
  • شاهد عینی (شاهد یعنی مشاهده کننده که با کلمه عینی مترادف است)
  • شعله آتش/ شراره آتش (کلمات لهیب، شعله، افزوره، شراره، جرقه، اخگر و نظایر آن، مترادف هستند)
  • صدر اول/ صدر نخست (صدر، اول و نخست به یک معنا به کار می‌روند)
  • صعود به بالا/ عروج به بالا (صعود و عروج ذاتاً رو به بالا شکل می‌گیرد)
  • طراح طرح (کار طراح صرفاً طراحی یک طرح است)
  • عقیده عمومی بسیاری از مردم/ عقیده عمومی اغلب مردم (عقیده عمومی یعنی عقیده بسیاری از مردم، بنابراین با گفتن عقیده عمومی نیازی به گفتن بسیاری از مردم یا اغلب مردم نیست)
  • فرد ضارب/ فرد مهاجم (ضارب یا مهاجم یک فرد است)
  • قالیچه کوچک (چه، پسوند تحقیر است و نیازی به کلمات حقیر، کوچک و نظایر آن نیست)
  • قحط‌الرجال مردان (رجال و مردان هم معنی هستند)
  • کلبه محقر/ کلبه کوچک/ کلبه تنگ (کلبه به معنای خانه‌های کوچک است و صفاتی که با آن اشاره شد در کنار کلمه کلبه لزومی ندارد)
  • کمدی خنده‌دار (به هر اثر نمایشی خنده‌دار کمدی می‌گویند. به جای این عبارت می‌توان از نمایش خنده‌دار یا نمایش کمدی استفاده کرد)
  • لذا بدین سبب/ لذا از این رو/ لذا برای این (برای هیچکدام از این قیدها، نیازی به لذا نداریم)
  • لزوماً باید (لزوماً، معنی باید را در خود دارد)
  • متحد شدن با هم (اتحاد تنها میان دو یا چند نفر امکان‌پذیر است)
  • متنِ نوشته (متن همان نوشته است)
  • مثمر ثمر (مثمر یعنی ثمربخش)
  • مجهز به تجهیزات (مجهز یعنی تجهیز شده)
  • محاصره از هر طرف (کلماتی مانند احاطه، محاصره، محصور و ... معنای قیدی از هر طرف و از هر سو را در خود دارند)
  • مدخل ورودی (مدخل یعنی محل وارد شدن)
  • مسلح به سلاح (مسلح یعنی کسی که سلاح پوشیده)
  • مشغله کاری (مفهوم کار در مشغله وجود دارد)
  • معطر به عطر (معطر یعنی عطرآگین)
  • مفید فایده (مفید یعنی فایده‌دار، سودمند. به جای مفیده فایده باید گفت دارای فایده، فایده دهنده، با فایده یا مفید)
  • مقابله به مثل (مقابله به تنهای به معنی عمل متقابل است و معنای مثل، از آن دریافت می‌شود)
  • ملبس به لباس (ملبس یعنی لباس‌دار)
  • ملقب به لقب (ملقب یعنی لقب دار)
  • ممهور به مُهر (ممهور یعنی مهر شده. ضمن آنکه کلمه مُهر فارسی است و نمی‌توان از آن کلمه مشتق عربی ساخت)
  • منادی ندای... (منادی یعنی ندا دهنده)
  • منتج به نتیجه ( منتج یعنی نتیجه گرفته شده)
  • منققش به نقش ( منقش یعنی نقش‌دار شده)
  • موارد مورد نیاز (کاربرد موارد همراه به مورد زائد است)
  • نسیم باد خوشبو/ نسیم خنک/ نسیم ملایم (نسیم به معنای باد ملایم،خنک و آرام است)
  • ورطه نابودی (ورطه یعنی جای نابودی)
  • ویژگی خاص/ ویژگی مخصوص (ویژگی نشانه یا خصلت ممتاز و خاص است)

۵- حشو کلمات عربی یا انگلیسی که به فارسی وارد شده‌اند

گاهی اوقات یک کلمه فارسی به یک کلمه انگلیسی یا عربی اضافه می‌شود، در حالی که همان کلمه انگلیسی یا عربی، معنای آن کلمه فارسی را نیز در خود دارد. در این موارد نیز حشو قبیح رخ داده است و باید از آن پرهیز کرد.

  • اخوی من (کلمه اخوی تشکیل شده از دو بخش اخو+ی به معنای برادر من است)
  • استادیوم ورزشی (استادیوم در زبان انگلیسی همان ورزشگاه است)
  • استارت شروع (استارت در زبان انگلیسی به معنای شروع است)
  • اظهار تمارض/ اظهار تجاهل/ اظهار تغافل (کلمات عربی بر وزن تفاعل معنای اظهار کردن را در خود دارد)
  • بورسیه بگیر (کلمه بورسیه به معنای گیرنده کمک هزینه تحصیلی است)
  • تخته وایت برد (وایت برد در زبان انگلیسی به معنای تخته سفید است)
  • جانشین خلف (خلف در زبان عربی به معنای پشت یا بعد به کار می‌رود)
  • دست یداللهی (یدالله ترکیب دو کلمه ید یه معنای دست و الله است)
  • دو طفلان مسلم (طفلان به معنای دو طفل است)
  • دهم عاشورا (کلمه عاشورا در زبان عربی به معنای دهم است)
  • ریسک خطرناک (ریسک در زبان انگلیسی به معنای خطر کردن است)
  • سال عام‌الفیل (عام به معنای سال است)
  • سنگ حجرالاسود (حجر به معنای سنگ است)
  • سوال پرسیدن (کلمه سوال همراه با فعل پرسیدن نباید به کار برود زیرا در کلمه سوال، معنای پرسیدن مستتر است. باید آن را به صورت می‌خواهم از شما سوالی بکنم یا می‌خواهم از شما چیزی بپرسم استفاده کنیم)
  • شب لیله‌القدر/ شب لیله‌المبیت ( شب و لیله مترادف هستند)
  • فرشته ملک‌الموت (ملک به معنای فرشته است)
  • فینال آخر/ فینال نهایی/ فینال پایانی (کلمه فینال به معنای آخری است که در اصطلاحات ورزشی به عنوان مسابقه آخر گفته می‌شود)
  • کلاه کاسکت (کاسکت یک کلمه فرانسوی است که به کلاه اطلاق می‌شود)
  • کنسرت موسیقی (کنسرت مخصوص اجرای اثری موسیقایی در جمع است)
  • گارد محافظ/ گارد محافظت/ گارد نگهبان (گارد به معنای محافظت، نگهبانی یا گروهی است که مأمور محافظت از کسی یا جایی باشد)
  • ماجرای گذشته (ماجرا یعنی آنچه در گذشته رخ داده است)

۶- کلمات مختص به یک مکان، زمان، مورد، شخص یا یک موقعیت

گاهی اوقات، مشخص است که یک کلمه متعلق به یک مکان، زمان، مورد، شخص یا موقعیتی خاص است و نیازی به توضیح بیشتر درباره آن کلمه نیست و آن توضیح، حشو به حساب خواهد آمد.

  • اتوبوس مسافربری (همه اتوبوس‌ها مسافربری هستند)
  • ارکستر موسیقی (ارکستر گروه هم‌نواز موسیقی است)
  • آتشکده زرتشتیان (آتشکده متعلق به زرتشتیان است)
  • آخور چارپایان/ طویله چارپایان/ اسطبل چارپایان (آخور محل نگهداری چارپایان است)
  • پارکینگ وسايل نقلیه (پارکینگ مخصوص وسایل نقلیه است)
  • حوض آب (حوض فقط محل نگهداری آب است)
  • خانقاه صوفیه (خانقاه فقط محل تجمع صوفیه است)
  • ژنرال نظامی (ژنرال از مقامات نظامی است)
  • صبحانه صبح/ ناهار ظهر/ شام شب (هر یک از وعده‌ها مختص به زمان مشخصی هستند)
  • فریضه واجب (فریضه ذاتا واجب است)
  • قند شیرین/ عسل شیرین ( قند و عسل ذاتاً شیرین هستند)
  • کامیون باری (همه کامیون‌ها باری هستند)
  • کشیش کلیسا/ راهب کلیسا/ ناقوس کلیسا (کشیش، راهب و ناقوس مخصوص کلیسا است)
  • کندوی زنبور (کندو مخصوص به زنبور است)
  • کنیسه یهودیان (کنیسه مختص به یهودیان است)
  • گلبرگ گل/ کاسبرگ گل/ غنچه گل (گلبرگ، کاسبرگ و غنچه مخصوص به گل است)
  • مسجد مسلمانان (مسجد مختص به مسلمانان است)
  • ملاح کشتی/ ملوان کشتی/ ناخدای کشتی ( ملاح، ناخدا و ملوان هر سه مختص کشتی هستند)
  • نزول به پایین (نزول فقط به پایین اتفاق می‌افتد)
  • واگن قطار (واگن فقط برای قطار به کار می‌رود)
  • هق‌هق‌گریه (هق‌هق صدای گریه است)
  • هلهله شادی (هلهله صدای شادی است)
  • همهمه صدا (همه مخصوص به صداست)
  • یقین قطعی (یقین بدون قطعیت محال است)

۷- حشو در ترکیب‌های مربوط به اعضای بدن

این حالت نیز، به نوعی یک حالت خاص از قسم پیشین است.

  • بزاق دهان (بزاق مخصوص دهان است)
  • پای پیاده (فقط با پا می‌توان پیاده رفت)
  • پلک چشم (پلک بخشی از چشم است)
  • ساعد دست (ساعد بخشی از دست است)
  • خلخال پا (خلخال مخصوص پا است)
  • پابند خلخال ( هر دو به یک معنی هستند)
  • دستبند دست/ دستکش دست (دستبند و دستکش هر دو متعلق به دست است)
  • کفش پا/ جوراب پا/ ران پا/ زانوی پا (کفش، جوراب، ران و زانو همگی متعلق به پا هستند)
  • گردنبند گردن (گردنبند مخصوص گردن است)
  • گوشواره گوش ( گوشواره مخصوص گوش است)
  • انگشتر دست (انگشتر مخصوص دست است)
  • لثه دندان (لثه فقط خاص دندان است)
  • مردمک چشم/ مردمکِ دیده (مردمک متعق به چشم است)
  • نیم رخ صورت (رخ همان صورت است و از طرفی نیم‌رخ فقط مختص صورت است)

نکته: اساس دسته‌بندی حشو بر سه قسم ملیح، متوسط و قبیح، بر میزان خللی است که حشو در معنا ایجاد می‌کند. اما باید در نظر داشت که اگر حشو به انتقال بهتر معنا یا زیباتر شدن کلام یا تأکید کمک کند؛ دیگر مازاد بر معنا نیست. بنابراین رویکرد ما در یوتایپ همان است که عبدالقاهر جرجانی در کتاب اسرارالبلاغه (ترجمه جلیل تجلیل) آورده است. بدین ترتیب که:

حشو به طور کلی قبیح است و اگر قبیح نبود حشو نامیده نمی‌شد. در صورتی که حشو به زیباتر شدن متن کمک کند، آن را صرفاً یکی از صنایع بدیع به حساب می‌آوریم.

اگر تمایل دارید که درباره حشو اطلاعات بیشتری کسب کنید، توصیه می‌کنیم مقاله حشو در نوشته‌های امروزی را مطالعه کنید.

توی دستت چند انگشت داری؟

تایپ ۲ انگشتی و ۴ انگشتی مبتدی و کُنده. تایپ ده‌انگشتی رو ساده و حرفه‌ای یاد بگیر.

برای شروعِ رایگانِ آموزش اینجا کلیک کن

۴ دیدگاه

ساینا نجم الدین

دوست عزیز توصیه می‌کنم به یکی دو فرهنگ لغت عربی به فارسی نگاهی بیندازید. در کتاب لغت المنجد (ترجمه محمد بندرریگی) ذیل کلمه العاشورا اینطور آمده است؛
دهم ماه محرم (عاشورای حسینی)
[ج ۲،‌ ص ۱۱۲۵)
همان‌طور که می‌بینید عاشورا دقیقا به معنای دهم ترجمه شده است. بنابراین دهم عاشورا در فارسی حشو است و دهم محرم صحیح است.

پاسخ
ایلیا

آنچه دربارهٔ «آوردن که پس از کلمه آنچه» نوشته‌اید، تأمّل‌برانگیز است. «که» واژه‌ایست بسیار مهم، پرکاربرد، و منحصربه‌فرد که اگر اشتباه نکنم به آن «حرف موصول» می‌گویند.

«که» می‌تواند جمله‌ها و شبه جمله‌ها را به هم پیوند دهد؛ در بسیاری مواقع هم قابل حذف است درست و غلطش را نمی‌دانم):

* کاش [که] فردا را تعطیل کنند!
* باز هم [که] دیر کردی!
* ممکن است [که] در ارتفاعات برف ببارد.

خوانده‌ام که تنها ۷٪ زبان‌های زندهٔ جهان، دارای «حرف موصول» هستند؛ پس زبان فارسی جزو اقلیتی از زبان‌هاست که یکی از عناصر کلیدی منطق (پیونددهندهٔ جمله‌ها) در آن حذف نمی‌شود.

در اغلب زبان‌های غیرفارسی هم که واژه‌ای هم‌سنگ «که» دارند، اغلب اوقات حذف می‌شود:

The man [who] you saw yesterday, was my uncle.

حال، پرسشی که به ذهن متبادر می‌شود، این است که آنچه دربارهٔ «آنچه» نوشته‌اید، آیا در موارد دیگر هم برقرار است؟ آیا به‌کارگیری «که» در عبارات «کاش که»، «باز هم که»، و «ممکن است که» نیز حشو قبیح است و باید از آن پرهیز نمود؟

پاسخ
یوتایپ

سپاس بابت دیدگاه مفید و دانشورانه شما. علی القاعده، آنچه درباره «آنچه» مصداق دارد، درباره موارد مشابه دیگر نیز صادق است.

پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *