هر کتابی که میخواهی انتخاب کن.
میدانستم که هیچ چیز در خانه بهم نمیرسد.
بوفکور، صادق هدایت
من چندبار ... با حاجی صحبت کردم.
یکی بود یکی نبود، جمالزاده
صفت مبهم به همراه صفتهای اشاره، پرسشی، تعجبی، شمارشی و عالی از صفتهایی است که همواره پیش از اسم (موصوف) میآید و از صفتهای پیشین شناخته میشود:
من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، ولی سرانجام آنها را از یاد میبردم.
سقوط، آلبر کامو
نکته: این قاعده در شعر و متون ادبی کلاسیک گاه رعایت نشده، میتوانیم نمونههایی را در چند مثال زیر ببینیم:
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
دیوان اشعار، حافظ
محرمی کوکه فرستم به تو پیغامی چند
صدای تفنگی چند بلند شد.
حاجی بابا، میرزا حبیب اصفهانی
امروزه به کارمندان حقوق چندانی نمیدهند.
صفتهای مبهم هرگاه همراه اسم نباشند ضمیر هستند به جز هر که همیشه صفت است و بسیار که گاهی قید است گاهی صفت.
صفتهای مبهم از نظر معنا
صفتهای مبهم چند، چندین، چندان، بسیار، کمی و قدری، تعداد و مقدار نامعین موصوف را نشان میدهند.
من به قدری سستعنصرم که برای از دست ندادن او، این را به او نمیگویم. وانمود میکنم که هیچ نمیبینم و بهراستی میتوانم بخار شوم.
مارینا، کارلوس روئیت ثافون
ویولانت هنوز عشق را نمیشناخت. کمی پس از آن به رنج عشق دچار شد که تنها شیوهی شناخت آن است.
خوشی ها و روزها، مارسل پروست
به دست آوردن دوستی چندان ساده نیست. کسب آن، زمان زیادی لازم دارد و دشوار هم هست؛ اما وقتی به دست آمد، دیگر امکان از دست دادنش وجود ندارد، باید با آن مواجه شد.
سقوط، آلبر کامو
هر که در ترکیبها قید میسازد، هرگاه با اسم بیاید و در نقش صفت باشد برای کلیت و شمول به کار میرود و بر توزیع نیز دلالت میکند:
هر روز، هر شب، هر سال
هر روز و هر شب شعر میگفت و اشعار هر هفته را چاپ میکرد.
همه یکی از صفتهای مبهم است که در جملههای مختلف معنای هر، تمام، کلیه، عموم و سراسر و اول تا آخر از آن دیده میشود:
او همه چیز را وارونه میفهمد و به همین جهت است که این همه دوستش دارم.
مارینا، کارلوس روئیت ثافون
نمیدانم چرا ترانههای عاشقانه را این همه غمانگیز و کوتاه میسازند. لابد شاعرانی که آنها را ساختهاند، تنگی نفس داشتند یا مسلول بودند و یا کلهپوک.
لیدی ال، رومن گاری