دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی.
توانگر درویش را گفت که چرا خدمت سلطان نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی؟
که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن، به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا

در این تست سرعت تایپ حکایتی کوتاه از سعدی را با هم تایپ میکنیم. این حکایت بسیار حکمت آموز است.
سعدی در این حکایت به ما میگوید، اتکا داشتن به خود و قناعت کردن، و این که با دست خود آهن داغ را خمیر کنی، بهتر از خدمتگذاری حاکمان و دست به سینه بودن در مقابل آنهاست.
برای شروع، کلید فاصله را فشار دهید.