روباه گفت، من روباه هستم. شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن.
من آنقدر غصه به دل دارم که نگو. روباه گفت من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند.
روباه گفت، تو هنوز برای من پسربچه ای بیش نیستی... و من نیازی به تو ندارم.
تو هم نیازی به من نداری. من برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
شازده کوچولو گفت کم کم دارد دستگیرم می شود.
یک گلی هست که گمانم مرا اهلی کرده باشد.
روباه گفت، خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است.
بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
در این آزمون جملههایی از کتاب دلنشین شازده کوچولو نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری را با هم تایپ خواهیم کرد.

پس از پایان درس، نتایج به شما نمایش داده خواهد شد. با آرامش و اعتماد به نفس شروع به تایپ کنید.
برای شروع، کلید فاصله را فشار دهید.